Thursday, January 13, 2011

پاسارگاد


پاسارگاد


پاسارگاد
یا دشت مرغاب جلگه مرتفعی است در شمال غربی استان فارس که در دامنه تپه ها
و کوه های منشعب از جبال زاگرس واقع شده است.شکل آن به مستطیلی می ماند که
در شمال 12-10 کیاومتر عرض دارد و در شرق و غرب حدود 25 کیلومتر طول دارد
و قسمت پایینی آن (در واقع در جنوب غرب) نوک تیز می شود. و به تنگی منتهی
می گردد که 12 کیلومتر طول و 200 تا500 متر عرض دارد و « تنگ بلاغی»
خوانده می شود و پاسارگاد را از کوتاهترین راه به جلگه سیوند می رساند.


پاسارگاد


موقعیت جغرافیایی پاسارگاد در کشور ایران .


دشت
مرغاب یا جلگه پاسارگاد را رودخانه پلوار سیراب می کند . بخاطر همین
رودخانه پلوار ، جلگه پاسارگاد همیشه بارور و نشیمنگاه اقوام بوده است.


محوطه
باستانی پاسارگاد در 138 کیلومتری شیراز،در فاصله سه کیلومتری جاده
آسفالته شیراز به آباده قرار دارد.دشتی که پاسارگاد در آن واقع شده،
همانطور که اشاره شد ، به نام دشت مرغاب نامیده می شود و مساحتی تقریباً
20*15 کیاومتر و ارتفاعی حدود 1200 متر از سطح دریا دارد.



موقعیت قرارگیری پاسارگاد نسبت به روستاهای اطراف و نسبت به جاده اصلی شیراز به آباده


ماخذ : سازمان نقشه برداری کل کشور .


 


پاسارگاد
را راهی شاهی به تخت جمشید و شوش پیوند داده، هرتسفلد و دیگران آثار این
راه را در جلگه مرغاب یافته اند که از شمال وارد می شده و از مغرب تل تخت
می گذشته و به کنار آرامگاه کورش می آمده و سپس یکراست به تنگ بلاغی می
رسیده. بعدها این راه به طرف شرق کشانده شده است، به گونه ای که جادة شاهی
اصفهان- شیراز از سمت شمال،از دو سه کیلومتری مشرق رودخانة پلوار به جنوب
و جنوب شرقی سرازیر می شده و در جنوب شرقی به تنگ بلاغی می رسیده است. از
میان این راه ، جاده ای عمومی به دهکده مادر سلیمان یا مرغاب می رسد که
اکنون به روستای به نام پاسارگاد معروف است و پس از گذر از پلی فلزی (
تازه احداث ) ، یکراست به سوی آرامگاه کوروش می رود تا از آن جا به شمال و
شرق پیچیده و آثار دیگر را دور زند.

نام پاسارگاد در سندهای باستان

نام پاسارگاد در سندهای باستان



پَثرَگَدَهPaθaragada



نخستین و مهم ترین شهر شاهی در دوران هخامنشی شهر پاسارگاد است که امروزه
ویرانه های کاخ های هخامنشی و آرامگاه کورش بزرگ در آن چشمان را به سوی
خود می کشاند . این شهر به دست کورش ساخته شده است . و شاید بدست مردمان
کنونی ایران برای همیشه از بین برود!! شکوه این شهر چه در دیرگاهان و چه
کنون چشم نواز است .







هرودوت مهم ترین طایفه ی هخامنشی را پاسارگادی می داند و می افزاید که هخامنشی ها از این طایفه اند .







پارسی ها به شش طایفه ی شهری و دِه شین و چهار طایفه ی چادرنشین تقسیم شده
اند و از میان آنها خاندان هخامنشی از نجیب ترین طایفه ی پارسی یعنی
پاسارگادی هستند .



شش طایفه ی شهری :



پاسارگادی ها (Passargadea) ، مرفی ها (Marafies) ، ماسپیان ها
(Masspians) ، پانتالی ها (Pantalu's) ، دروزی ها (Derosi's) ، ژرمن ها
(German's) و چهار طایفه ی چادرنشین :



ساگارتی ها ، مَردها یا اَمَردها ، دروپیک ها و داران ها هستند .



ناگفته نماند که خود هرودوت بازگو می کند که شمار قبیله ها از این افزون تر است ولی او بیش از 10 طایفه را نمی شناسد !



در منابع دینی ایران کهن و روایت های سنتی ایرانیان نام قبیله های پارسی با هرودوت بکلی دیگرسان است .



به گفته ی این روایت ها طایفه های زیر در سرزمین پارس زندگی می کرده اند :



پاسارگادیان ، کرمانیان ، اوتیان ، هیرکانیان ، پارتیان ، هراتیان ،
درنگیه ای ها ، آراخوزی ها ، باختری ها ، سغدی ها ، خوارزمی ها ، مروی ها
، ساگارتی ها .



(کتاب هخامنشی ها ، نوشته اردشیر خدادادیان ، برگه های 4و6 )







از میان طایفه های نام برده شده پاسارگادی ها را با شهر پاسارگاد و خاندان
هخامنشی می شناسیم . در گل نوشته های پارسه نیز نام این شهر آمده است . در
این گل نوشته ها (PF 447,… ) همچنین از طایفه ی مارافی ای نام برده شده که
بسیار چشم گیر است . و نام ژرمن نیز به احتمال زیاد همان کرمان است که باز
در گل نوشته های هخامنشی به کرمانیان بسیار بر می خوریم ، به گونه ای که
چنین روشنگر می شود که کرمان یکی از سرزمین های مهم دوران هخامنشی بوده
است . در این گل نوشته ها (PF 447, 495, 1593, …) به طایفه ای دیگری به
نام کوشی یَه ای نیز اشاره شده که تاکنون ردی از آن نیافته ایم ، این نام
نباید با نام کوشی یا که همان حبشه ای ها هستند اشتباه شود .







از چهار طایفه ی چادر نشین نیز به نام ساگارتیه در سنگ نوشته ها و گل
نوشته های هخامنشی بر می خوریم ، همچنین سواران شناخته شده ی ساگارتیه در
این گل نوشته ها به نیکی هویدا می شوند .



اما آنچه در این جا باید بیان کنم این که این نام (در ویرایش خوزی) هیچ
وابستگی و ربطی به واژه ی کُرد ندارد . (Asagartiya در ویرایش خوزی
Aš-ša-kur-da و Aš-ša-kar-ti-ya آمده که با دگرگیسی های شناخته شده ی š به
s و k به g همان واژه ی پارسی باستان می باشد . اینکه تنها در یک حالت
(تنها در گل نوشته PF 1501) این نام دارای نویسه های خوزی -kur-da هست هیچ
ربطی به نام کُرد ندارد چون این بخش -gar-ta می باشد . در سنگ نوشته ی
بیستون بارها به واژه ی Aš-ša-kar-ti-ya-ra به معنای سگرتیه ای بر می
خوریم . )







آنچه مهم است این که پاسارگاد را قومی ساخته اند که بنا به نظر هرودوت نام خود را بر آن نهاده اند .



پس نام پاسارگاد باید برازنده ی نام یک قوم باشد و نمی تواند نامی چون
پارسه شهر (پرسپولیس) به معنای شهر پارسیان باشد ، که خود کاملا روشن است
که نمی تواند نام یک قوم باشد .



اما از سویی نشانه هایی هست که هرودوت در این بخش همچون دیگر بخش های
نوشته اش دچار اشتباه گشته و نام شهر هخامنشی را برابر با نام طایفه ی
هخامنشیان دانسته در حالتی که شاید این براستی درست نباشد . در سنگ نوشته
ی کوچک آرامگاه داریوش DNc گَئوبَرووَه Gaubaruva نیزه دار و گویا پدر زن
داریوش از قبیله ی پاتیش هووَریش Pātišhuvariš دانسته شده که احتمالا نام
اصلی قبیله ی هخامنشی نیز همین است . پسان تر هخامنشیان شهر پاسارگاد را
ساخته اند و چون شهر اصلی آنها بوده و ارزش ویژه ای نیز داشته ، هرودوت
نام شهر را با نام اصلی قبیله ی هخامنشی یکی پنداشته و اشتباه کرده است !
که این اصلا دور از واقعیت نیست! ولی برای من با نگرش به سندهای کنونی
قابل پذیرش هم نیست .







برخی نام پاسارگاد را با نام پئیشی یا اووادا در سنگ نوشته ی بیستون یکی
دانسته اند (در ویرایش خوزی نَشیرمَه (در گل نوشته ها نیز آمده)) ، که نمی
تواند درست باشد و مهمترین دلیل آن وجود نامی است که کاملا با نام
پاسارگاد برابری می کند .



در گل نوشته های پارسه 12 بار به نامی بر می خوریم که به شدت با نام
پاسارگاد برابری می کند . از سویی بر پایه ی سندهای دیگر می دانیم که نام
پاسارگاد به همینگونه خوانده می شده است :







بر سنگی که در دوره هخامنشی کنده و حجاری شده است و پسان تر در آغاز دوره
ی سلوکی برای نگاشتن سنگ نوشته ای دو زبانه به کار رفته و امروزه در
پاسارگاد یافت شده است ، به دو زبان آرامی (! آریایی) و یونانی نام
پاسارگاد دیده می شود : در نگارش یونانی بخش نخست نام به خوبی باقی مانده
است :



" πασα " « پسه ، پسا» و این هویدا می سازد که بخش پسین آن " رگده " است ،
اگرچه بخوبی خوانده نمی شود . (منظور اینست که بخش نخست نمی تواند پارس یا
پارسه باشد!) این نام در نگارش آرامی(! آریایی) بخوبی تایید می شود ، در
این نگارش ، نام بخوبی باقی مانده که " پ س ر گ د psrgd " نوشته شده و
پَسَرگَدَ Pasargada خوانده می شود .



(کتاب راهنمای پاسارگاد ، نوشته ی دکتر شاهپور شهبازی ، برگه ی 160 تا 162)







در گل نوشته های هخامنشی این گونه به این نام بر می خوریم :



h.bat-ra-ka-taš : PF 0044 : 4 f., PF 62 : 12 .



PF 774 : 4 f., 908 : 4 f., 1134 : 4 f., 1942 : 1.



Fort. 1016 : 5 f., 6575 : 7 f., 7090 : 4 f.,



h.(bat)-ra-ka-(da) : PF 63 : 11 f.







h[!].ba-iš-ra-ka-da : PF 43 : 6



(h[?]).ba-iš-šir-ka[!]-da : PF 42 : 5 f.







این دو نام واپسین از آنجا که نشان پیش از هر دو خیلی بد خوانده شده و
احتمال اینکه h. یا m. باشد هست (این را پروفسور هلک تذکر داده اند) می
تواند نام یک مرد یا یک شهر باشد ! (h. نشان دهنده ی نام شهر است و m.
نشان دهنده ی نام یک مرد) (هر دو نشان خیلی به هم همانند هستند ، بویژه در
گل نوشته ها که بیشتر به هم شبیه می شوند ، h. یک میخ افقی کوچک است و m.
دو میخ افقی کوچک چسبیده به هم است که در گل نوشته ها این دو میخ خیلی به
هم نزدیک می شوند) (در گل نوشته های 1018 و 5205 و 1839 می توانید آنها را
ببنید) . بر پایه ی مفهوم نوشته ی هر دو گل نوشته ی PF 0042, 0043 این نام
باید نام یک شهر باشد ، برای دریافتن بهتر این گفته به اصل هر دو سند نگاه
کنید . آنچه که این باور را بیشتر تایید می کند اینست که مُهرهای خورده بر
دو گل نوشته با یکدیگر یکسان نیستند .



(در آغاز هَلِک یکی از مُهرهای هر دو را یکسان می دانست و شاید همین سبب
تردیدش شده بود . ولی اکنون می دانیم که هیچ یک از مُهر های دو گل نوشته
یکسان نیستند (بر یکی دو مهر و بر دیگری سه مهر نقش بسته است) . در گفتار
گل نوشته ها به آن پرداخته ام) .



در چند سند دیگر (PF 62, 63, 908, 1134) نیز از گنجینه (حزانه) ای در
پاسارگاد سخن می گوید که دو سند از آنها (PF 0062, 0063) را نیز می توانید
در همین تارنما بخوانید .







از سویی در نوشته های یونانی نیز این نام Pasargadae بیان شده است . اکنون
اگر نیک در نگرید می بینید نوشته های یونانی ، سنگ نوشته ی دو زبانه
یونانی و آرامی ، گل نوشته های خوزی پارسه همه یک نام را باز می گویند که
به آنها بیشتر می پردازیم :







h.bat-ra-ka-taš : Batrakataš : Patra-gada.š (9)



h.(bat)-ra-ka-(da) : Patrakada : Patra-gada (1)



h[!].ba-iš-ra-ka-da : Pašrakada : Pašra-gada (1)



(h[?]).ba-iš-šir-ka[!]-da : Baširkada : Pašir-gada (1)



نخست ترانویسی خوزی ، سپس چگونگی خواندن آن بر پایه ی نویسار خوزی و
سرانجام خوانش برابر آن در پارسی باستان (البته تنها بخشی از آن) و در
میان کمان هم شمار تکرار هر نام آمده است .



πασα … : pasa […] : پَسَه ، پَسا ...:



psrgd : پ س ر گ د : Pasargada / Pasragada! :



Pasargadae



می دانیم که دبیره ی خوزی بخوبی رساننده ی خوانش نام ها نمی باشد . در این
خط k و g و x از هم بازشناخته نمی شوند و هر سه می توانند جایگزین هم شوند
. به همین سان d و t از هم باز شناخته نمی شوند . b و p و f نیز چنین
هستند . (این زبان اصلا f و x را ندارد و بجای آن از k و b بهره می گیرد) .



پس بخش دوم این نام که در گل نوشته های پارسه -kataš یا -kada آمده است می تواند :



-kada, -kata, -gada, -gata



خوانده شود ولی خوانش یونانی نام Pasargadae و خوانش آرامی (! آریایی) نام
بخوبی نشان می دهند که باید از d و g بهره برد . یعنی خوانش سوم درست است
: -gada



البته برخی این را -kata می دانند و این زمانی است که می خواهند بخش دوم
را " کده " بخوانند (همچون پارس کده!) ! که به چند دلیل نادرست است . نخست
اگرچه خوانش یونانی شاید این دگردیسی را بپذیرد ولی خوانش آرامی نمی پذیرد
، چون نویسه ی g و k در خط آرامی به کلی با هم متفاوتند . دیگر اینکه در
این حالت این نام نمی تواند مناسب نام یک طایفه و خاندان باشد !



اما آنچه ارزش سندهای PF 42, 43 را می نماید این است که ما را به خوانش دقیق نام باستانی پاسارگاد راهنماست ، به این سان که :



در زبان خوزی t نه تنها نشانگر d و t است که برابر با θ و s نیز هست . ولی
بیشتر به نظر می رسد که جایگزین آنها بشود تا اینکه برابر با آنها باشد .
برای نمونه به نام های Miθra و Čiθra نگاهی خواهیم داشت :



این دو واژه که برابر با مِهر و چِهر کنونی است دربرخی نام های هخامنشی در
گل نوشته های پارسه نیز دیده می شوند ، همچنین در سنگ نوشته های هخامنشی
Mitra را نیز داریم . (خواهش می کنم سنگ نوشته ها را با گل نوشته ها را از
هم باز شناسید!)



در نام های :



Mi-ut-ra-an-ka : Mitranka : Mitra-n-ka : Mitranka



Zi-ut-ri-na : Čitra-aina : Čitrina



این هر دو نام را می توان Miθranka, Čiθrina نیز خواند ولی هیچ لزومی
ندارد . زیرا هر دو خوانش را در سنگ نوشته های پارسی باستان حداقل برای
واژه ی مِهر داریم : Miθra = Mitra . همین را برای Čiθra = Čitra* نیز می
توانیم در نگر آوریم . (واژه ی ستاره دار یعنی این واژه در زبان مورد نظر
بازسازی شده است) همچنین زمانی که بیاد بیاوریم در نوشته های ساسانی
(زبانی جنوبی) نیز این واژه ها را mtry : Mihr, čtry : Čihr می نویسند و
می خوانند خواهیم دانست برخلاف پنداشت برخی که Mitra گونه ی مادی نام
Miθra است ، هر دوگونه دو واژه از زبان های جنوبی (پارسی باستان) است
(اگرچه که این زیاد به گفتار ما ربطی ندارد) .



(اینکه در زبان ساسانی mtryمی نویسند نشان می دهند در زمان های آغازین
ساسانی (سده ی 3 ترسایی) همین گونه تلفظ می کرده اند (Mitr) ولی این تلفظ
ساسانی در سده های بعدی تا سده ی 6 ترسایی در گذر زمان به Mihr دگرگون شده
و ما امروزه می گوییم مِهر) (البته این گفته جای بحث دارد!) .







از سویی دیگر š می تواند : š و s و θ و θr خوانده شود و گاهی برابر و یا به عبارتی جایگزین z هم بشود .







آنچه مهم است اینکه در اینجا تنها θ می تواند هم جایگزین š و هم t باشد .
یعنی به عبارتی تنها حرف مشترکی و یکسانی که t و š می توانند برسانند همان
θ می باشد . البته در اینجا s هم می تواند باشد ، زیرا همان گونه ی که
گفته شده š می تواند s خوانده شود و t هم می تواند معادل و برابر با s
بکار رود . این را در برخی نام های گل نوشته ها نیز داریم که مورد تایید
است .



پس بخش نخست می تواند Patra* = paθra* / pasra* خوانده شود . و بخش دوم می
تواند همان –gada باشد ، که روی هم Paθragada* مورد تایید و به پارسی
باستان است ، که از روی آن نام Pasargadae در زبان یونانی باقی مانده است
. (تبدیل θ پارسی باستان به s یونانی را در نام هایی دیگر می توان سراغ
داد همچون سپهر داد Spiθradāta* فرمانده ی سواره نظام ایران در جنگ گرانیک
که در یونانی به شکل Spisrodates باقی مانده است . البته این نام را دکتر
خدادادیان به گونه ی Spitrodates نام برده اند (برگه ی 241 همان کتاب) که
این خود گفته ی پیشین را تایید می کند یعنی این نام نیز همچون دو واژه مهر
و چهر دارای واژه ی سپهر با دو تلفظ Spitra*= Spiθra می باشد .)







خوانش آرامی نیز گفته ی ما را تایید می کند . اکنون می توانیم حس کنیم زیر
پایمان محکم است . نام پاسارگاد در 2500 سال پَثرَگَدَه خوانده می شده است
. (Paθragada یا شاید Pasragada یا با تلفظ نا آشنای Patragada)







آنچه خیلی مهم است وابسته نبودن این نام با نام پارس ، پارسی و پارسه است
. به هیچ وجه نشانی وجود ندارد که بخواهیم چنین گمانی را تایید کنیم .







برای واکاوی بیشتر باید بیان کنم شاید یک گونه ی خوزی نادر ما را به خوانشی کمی دیگرگون رهنمون باشد :







(h[?]).ba-iš-šir-ka[!]-da : Baširkada : Pašir-gada (1)



بخش نخست شاید نشانگر Paθar/Pasar باشد یعنی نامی که بازهم به گونه یونانی و کنونی نزدیک تر است :



Paθar(a)gada ولی این براحتی قابل چشم پوشی است زیرا به همان میزان که می
توان بر این پا فشرد که i می تواند نشانگر a باشد ، می توان آن را نادیده
انگاشت . البته چنانچه این را هم بپذیریم در کنار نام های پیشین می توان
پَثَرَگَدَه Paθaragada* را نام واقعی پاسارگاد دانست . گونه های یونانی
به شدت آن را تایید می کند .







درباره ی معنای این نام هیچ نظری را درست نمی دانم ولی شاید بخش دوم نام
با gaδa اوستایی به معنای گرز که با gada* پارسی باستان برابری می کند
باشد و شاید این نام به معنای مردان دارنده ی گرزهای گران باشد . در
تارنمای فرهنگ ایران باستان مقاله نوشته شده بود که نام را به گونه ی
pathra-kata و به معنای جایگاه پاییدن آورده بود . از نظر من و با توجه به
سندهای اشاره شده این نام و معنا درست نمی باشد .







سودبردن از این نوشته بدون آوردن نام نویسنده و سرچشمه ی گفتار دور از ارزش های ملی است .



--------------



سرچشمه هایی که از آنها بهره برده شده :



کتاب گل نوشته های باروی پارسه ، نوشته ی ریچارد تردول هلک ، بخش واژه نامه



گفتار دکتر محمد معین درباره ی زبان پارسی باستان ، پیش گفتار فرهنگ دهخدا



کتاب راهنمای پاسارگاد ، نوشته ی دکتر شاهپور شهبازی ، برگه ی 160 تا 162



کتاب هخامنشی ها ، نوشته اردشیر خدادادیان ، برگه های 4و6

آرامگاه کورش بزرگ در پاسارگاد

آرامگاه کورش بزرگ در پاسارگاد










هنگامی که در 75 کیلومتری تخت‌جمشید، راه اصلی اصفهان به شیراز را به سوی
پاسارگاد ترک می‌کنیم و از میان درختان بلند و سرسبزی که بر این راه
خاطره‌انگیز سایه افکنده‌اند، پیش می‌رویم؛ به نظر می‌آید که در اعماق
تاریخ دور و دراز و پر فراز و نشیب و رنگارنگ این سرزمین کهن فرو می‌رویم.
انگار کودکان خونگرم و پرنشاطی که در روستاهای کنار راه، با خوشرویی و با
مهر راه پاسارگاد را به شما نشان می‌دهند، و آن دخترکان زیبایی که با
جامه‌های چین‌دار و بلند و رنگارنگ، گل‌های بنفشه و بابونه صحرایی دشت
پاسارگاد را می‌چینند تا داروی دردهای مادرانشان کنند؛ یادگارهایی گرانبها
از هزاران سال پیش و از پاسارگاد خاموش و خفته در تاریخ و آن مردان بزرگ
هستند. هنوز هم دستان گرم و پرتوان مردان و بوی خوش نان و تنور خانگی زنان
پاسارگاد نشان می‌دهد که اجاق ایرانیان همچنان روشن و همچنان گرم است.


دیرینگی پاسارگاد
منطقه‌اي كه امروزه با نام «دشت مرغاب» مي‌شناسيم و پاسارگاد هم در آن
قرار دارد، از اوايل هزاره چهارم پيش از ميلاد تا اوايل هزاره دوم دارای
سکونتگاه‌ها و جمعیت فراوانی بوده و آثار آن در محوطه‌هاي پیش از تاریخی
«تل نخودي»، «تل سه‌آسياب» و تپه «دو تولون» و بتازگی در محوطه بسیار غنی
و مهم «تنگه بلاغی» بدست آمده است. همچنين پس از يك دوره ركود چند صد ساله
(كه در همه جاي ايران ديده مي‌شود) در اوايل هزاره نخست پیش از میلاد نيز
شواهد زیستی پراكنده‌اي در آن ديده شده است.



اما در زمینه جزئیات دیرینگی محوطه هخامنشي پاسارگاد، تفاوت نظرهایی وجود
دارد و هر كدام از نظرها را نیز دلايل قابل قبولي پشتیبانی‌ می‌کند.
كهن‌ترين اثر پاسارگاد، «تل تخت» يا همان تخت مادر سليمان است كه يكي از
كاخ‌هايي است كه بر بلندي ساخته شده و هنوز هم علیرغم پژوهش‌های فراوان،
برخي تصور ميكنند كه قلعه بوده است. رومن گيرشمن بر اين اعتقاد بود كه اين
بنا در زمان كمبوجيه اول، پدر كورش بزرگ ساخته شده، اما فرضیه بيشتر
پذيرفته‌ شده كه دیوید استروناخ آنرا بيان كرد، زمان ساخت آنرا در مابين
سالهاي 546 تا 530 پیش از میلاد يعني در شانزده سال پاياني پادشاهی كورش
بزرگ مي‌دانند.



بخش‌هاي ديگر پاسارگاد، بجز بنای آرامگاه که ظاهراّ در زمان پادشاهی کورش
به پایان رسیده، از بناهايي هستند كه ساخت آنها در زمان كورش آغاز و در
زمان پادشاهان بعدي هخامنشي، از جمله داريوش يكم به پايان رسيده‌اند.


نام پاسارگاد در باره نام پاسارگاد، اختلاف‌ها فراوان‌تر است. این نام را نخستين بار سر رابرت كرپورتر (R. Ker Porter) در نخستین سال‌های سده نوزدهم میلادی و با اقتباس از نظریه جیمز موریه (J. P. Morier)بكار
برد و در آن زمان بيشتر پژوهشگران این نامگذاری را نپذيرفتند و هنوز هم
شاید برخي بر اين گمان هستند؛ اما اسناد نويافته جاي ترديدی در درستي محل
پاسارگاد باقي نمي‌گذارد.


نام پاسارگاد شكل يوناني شده واژه هخامنشي «باتراكاتاش»
است كه بارها در الواح عيلامي تخت‌جمشيد بکار رفته است؛ اما از گونه فارسي
باستان آن آگاهی درستي در دست نيست. از سوی دیگر هرودوت واژه پاسارگاد را
نه براي يك مكان، بلكه براي قبيله‌اي به همین نام بكار برده است.


رونالد كنت بر اين باور است كه گونه فارسي باستان نام پاسارگاد، «پَـئيشي‌یا اووادا» بوده كه معني «جایگاه نوشته/ نوشتارخانه» را مي‌دهد و در کتیبه داریوش در بیستون هم بکار رفته است. (Ronald G. Kent, Old Persian, Sec. edition, New Haven, 1953, p 194)

ویژگی‌های پاسارگاد
برخلاف تخت‌جمشید که همه بناها بر روی یک سکوی از پیش آماده‌شده متمرکز
شده‌اند، در اینجا بناها در محوطه وسیع 6 کیلومتر مربعی جای گرفته‌اند و
در گذشته شاخابه‌ای از رود پلوار از میان آن می‌گذشته است.


پاسارگاد،
نشستنگاه و جایگاه گردهمایی‌های همگانی و محل تقویم آفتابی رسمی کشور
(بنای معروف به زندان سلیمان)، آرامگاه کورش و به احتمالی ضعیف پایتخت همو
و پسرش کمبوجیه دوم بوده است. با توجه به نظر
رونالد كنت،
کاملاّ ممکن است که منظور از «گنج‌نبشت/ کتابخانه استخر» و سوزانده شدن آن
بدست اسکندر که به فراوانی در تاریخ‌نامه‌های سده‌های میانه دیده می‌شود،
همان پاسارگاد بوده باشد و به این ترتیب ممکن است که
پاسارگاد، يك فرهنگستان یا همان كتابخانه بزرگ استخر بوده باشد.



به موجب گزارش‌های تاریخ‌نگاران گذشته و نیز برخی شواهد بدست آمده، همه
بناهای پاسارگاد در میان باغی زیبا و سرسبز و سرشار از آب روان واقع
بوده‌اند و امروزه هم در فصل بهار گونه‌های متعدد و متنوعی از گل‌ها و
گیاهان صحرایی در این منطقه می‌روید. این باغ‌ها نمونه «پردیس» هایی است
که در ایران رونق و رواج چشمگیری داشته و واژه‌های «فردوس» و «پارک» از
همان واژه ایرانی «پردیس» برگرفته شده‌اند.


آرامگاه کورش
نخستين كسي كه نظريه آرامگاه كورش برای این بنا را بيان كرد، جيمز موريه
در سال‌های نخستین سده نوزدهم میلادی بود. او در حالی از این نظريه‌اش
پشیمان شد که بزودی دانشمندان دیگر (همچو گروتفند، کورزون، هرتسفلد) آنرا
پذيرفتند.



آرامگاه کورش، فرازنده‌ترین و در عین‌حال سالم‌ترین بنای پاسارگاد است.
این سازه باشکوه طرحی بسیار باوقار، گیرا، متوازن و متناسب را عرضه
می‌دارد. طرح این گونه آرامگاه برخلاف نظر برخی محققان، در ایران ناشناخته
نبوده است. اینکه گفته می‌شود چنین بام‌های شیب‌دار در ایران رایج نبوده و
از نواحی شمال باختری به ایران رسیده است، ناشی از نبود آگاهی‌های پیشین
در زمینه نمونه‌های دیگر چنین بام‌هایی در سراسر ایران است که حتی در
گورخانه‌های پیش از تاریخی نیز بدست آمده است.



نمونه‌ای از اینگونه معماری، بنای معروف به «گور دختر» در جنوب خاوری
کازرون و در نزدیکی «سرمشهد» است و نمونه دیگری از چنین گورخانه‌هایی توسط
آقای خسرو پور بخشنده در کاوش‌های سال 1382 در تپه صرم در نزدیکی کهک قم
بدست آمد. متأسفانه این سازه در همان زمان پیدایش توسط شخص یا اشخاصی
ناشناس نابود شد.

(برای گزارش مقدماتی این کاوش و همچنین عکسی از گور یادشده بنگرید به:
سیامک سرلک، عوامل مؤثر در شکل‌گیری انواع معماری قبور و شیوه‌های تدفین
در گورستان عصر آهن تپه صرم، در: گزارش‌های باستان‌شناسی، جلد 3، ص 129 تا
163).


ویژگی‌های ظاهری آرامگاه
آرامگاه کورش تنها از نوعی سنگ ماسه‌ای که به مرمر سفید شباهت دارد، ساخته
شده و در ساخت آن از هیچگونه مواد و مصالح دیگری استفاده نشده است. سنگ‌ها
که از معدنی در شمال خاوری سیوند بدست آمده، در قطعات بسیار بزرگ که گاه
وزن هر کدام آنها به ده‌ها تن می‌رسد، به شیوه خشکه‌چین بر روی هم چیده و
بنا گردیده است و گاه برای اتصال محکم‌تر آنها از قطعات آهنی دم چلچله‌ای
استفاده شده است. این قطعات آهنی در طول زمان از چشم سارقان پنهان نمانده
است. با اینهمه و علیرغم گذشت بیش از 2500 سال از عمر ساختمان و پشت سر
گذاردن زمین‌لرزه‌ها و حادثه‌های دیگر طبیعی و انسانی، بنای آرامگاه کورش
همچنان سالم و پایدار و استوار بر جای مانده و نشانه‌ای است از
توانمندی‌ها و شایستگی‌های معماران، دانشمندان و صنعتگران ایرانی.



اتاق آرامگاه بر روی شش سکوی مطبق سنگی ساخته شده و طبقه هفتم آنرا تشکیل
می‌دهد. نخستین و پایین‌ترین طبقه، قریب 12 متر عرض و 13 متر طول و 170
سانتیمتر بلندی دارد. در نتیجه سطح زیربنای ساختمان به حدود 160 متر مربع
می‌رسد. این اندازه‌‌ها در طبقات دیگر به ترتیب کاهش می‌یابد بطوری که
بلندی صفه ششم از 55 سانتیمتر تجاوز نمی‌کند. به این ترتیب ارتفاع شش صفه
پله‌مانند بنا حدود 5/5 متر و با احتساب حدود 6 متر بلندی اتاق آرامگاه و
بام آن، بلندای کل بنا بالغ بر 11 متر می‌شود. این تاق بصورت شیروانی و
شیب‌دار بام بنا را می‌پوشاند.



دیوارهای اتاق بسیار ضخیم ساخته شده‌اند. بطوری که پس از ورود به اتاق در
می‌یابیم که اندازه‌های داخلی آن کمی بیشتر از 2 متر در 3 متر است. جای
پاشنه درها نشان می‌دهد که این اتاق با دو در سنگی بزرگ که بر روی همدیگر
قرار می‌گرفته‌اند، بسته می‌شده است. چنین درهایی که به سختی باز و بسته
می شوند، معمولاّ برای بناهایی بکار می‌رفته است که قرار نبوده رفت ‌و
آمدهای زیادی به درون آن انجام پذیرد.



این درها نزدیک به 130 سانتیمتر بلندی داشته و ورود به اتاق با خم شدن
امکان پذیر می‌شده است. داخل اتاق بسیار ساده و کف و سقف آن هر کدام از دو
قطعه سنگ بزرگ و ضخیم پوشیده شده است. در نتیجه وجود این سقف مسطح بر
بالای اتاق و در زیر شیروانی، در می‌یابیم که می‌بایست اتاق دیگری در میان
این دو سقف وجود داشته باشد. این اتاق فوقانی کوچک هیچ راهی به بیرون
ندارد و پیدایی آن در سال 1338 خورشیدی با کوشش شادروان استاد علی سامی (
رئیس مؤسسه باستان‌شناسی تخت‌جمشید که پژوهش‌های تخت‌جمشید و پاسارگاد،
دین زیادی به ایشان دارد و هرگز کسی نتوانست جای خالی او را پر کند) انجام
پذیرفت. به نظر ایشان، این اتاق سنگی جایگاه اصلی دو تابوت سنگی است که در
کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. یکی از این تابوت‌ها چند سانتیمتر کوچکتر از
دیگری است. در هیچکدام از این دو تابوت چیزی یافت نشده است.
(علی سامی، پاسارگاد، شیراز، 1350).


هر چند که به نظر می‌رسد کنده‌کاری‌های تابوت‌مانندی که در درون
تخته‌سنگ‌های بام زیرین و داخلی بنا انجام شده است، شیوه‌ای برای سبک کردن
آن بوده باشد؛ اما بعید نیست که با توجه به اندازه‌های آنان که برابر با
قد و هیکل آدمی است، آنگونه که استاد سامی بیان داشته‌اند، تابوت‌های کورش
و
«کاساندان» بانوی او بوده باشند.


در اطراف و درون آرامگاه هیچگونه آذین و نگاره‌ای وجود ندارد و تنها در
نمای سردر سه‌گوش زیر شیروانی و بالای در ورودی، نقش بسیار کمرنگی از
نگاره یک گل دوازده‌ گلبرگی متداول هخامنشیان نگاشته شده است. علاوه بر
این هیچگونه کتیبه و نبشته‌ای نیز در آرامگاه یافت نشده است. اما آریان
مورخ یونانی گزارش کرده که در آرامگاه کورش کتیبه‌ای
«به خط ایرانی» به این مضمون دیده شده است: «ای
مرد! من کورش هستم، پسر کمبوجیه، من شاهنشاهی پارسیان را بنیاد گذاشتم. من
بر آسیا فرمان راندم، اینک بر من رشک مبر».

آریان و همچنین استرابو، مورخ دیگر یونانی به نقل از آریستوبولوس وضعیت
داخل مقبره را نیز به اختصار توصیف کرده‌اند. بر پایه گفتار آنان در اتاق
آرامگاه یک تخت زرین با تابوتی زرین و میز و ساغرهایی وجود داشته است.



البته در درون آرامگاه و بر سنگ‌هایی در پیرامون آن، کتیبه‌هایی مذهبی و
نیز طرحی از یک محراب تراشیده شده که به دوره حکومت اتابکان فارس مربوط
می‌شود. در آن زمان از این مکان بعنوان مسجد استفاده می‌شده است. در
دوره‌ای نیز که تا همین اواخر ادامه داشته است، این بنا را به عنوان «قبر
مادر سلیمان» می‌شناخته‌اند که زیارتگاهی ویژه زنان بوده و مردان حق داخل
شدن به آنرا نداشته‌اند.



امروزه در پاسارگاد تنها یک کتیبه کامل که در چند جای مختلف بر دیوار
کاخ‌ها نوشته شده است، دیده می‌شود. این کتیبه‌ها در دو سطر به زبان و خط
فارسی باستان، یک سطر ترجمه عیلامی و یک سطر ترجمه اکدی (بابلی نو) نگاشته
شده‌اند:
«اَدَم کوروشَـ(ـه)، خشایَـثی‌یَـه، هخامنیشی‌یَـه» من کورش، شاه، هخامنشی».
از این کتیبه نسخه دیگری بر بالای سنگ‌نگاره مرد بالدار بوده است که در
فاصله سال‌های 1240 تا 1253 خورشیدی ناپدید شده است. امروزه بحث‌های
فراوانی در زمینه زمان نگارش این کتیبه‌ها در حال انجام است.



بنای آرامگاه و همه بازماندهای کورش هخامنشی، نه تنها یادمان او، بلکه
یادگار پر ارج دانش، فن‌آوری و اندیشه ایرانی است.